ژاله، حاج علی ( 12 دی ۱۳۴۰- 22 دی ۱۳۶۵) فرمانده گردان ضد زره لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان
علی ژاله فرزند حاج افضل در ۱۲ دی ۱۳۴۰ در روستای ننیز علیا از روستاهای شهرستان رابر از توابع استان کرمان به دنیا آمد. پدرش از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش خانواده را انجام میداد و مادرش صغری آقا ملایی خانه دار بود. (8) خانواده او وضع اقتصادی مناسبی داشتند. و پدر او تقید فراوان به امور مذهبی از جمله برگزاری مراسمات افطاری در ایام ماه رمضان و روضه خوانی در ایام محرم و صفر میپرداخت(9) از این رو به پاسایی و نیکنامی و دستگیری از مستمندان شهرت داشت. (7) علاوه بر آن در خانه بر انس فرزندان با قرآن تاکید داشت. (10) احترام و پیوند قلبی بین اعضای خانواده موجب اصالت و شرافت خانوادگی شده بود. در نتیجه مورد احترام خاص و عام قرار داشتند.(14) پدر به میمنت تولد این فرزند که آخرین فرزندش بود به مدت سه شبانه روز در منزل خود ولیمه داد. او در دوران طفولیت برخی از رفتارهای معنوی از خود نشان میداد که برای اطرافیانش جالب بود. به عنوان مثال پشت سر پدر نماز میخواند و سحرهای ماه رمضان بیدار میشد. و در مقایسه با همسن و سالهای خود از توانایی جسمی بالایی برخوردار بود.
در روز اول مهر ۱۳۴۷ به همراه پدر روانه مدرسه ابتدایی ننیز علیا میشود. در همان ایام بخاطر خوشرویی و محبوبیت اکثر همکلاسها تمایل به دوستی با او داشتند. (24) ولی او تمایلی به همراهی با برخی دوستان ناباب نداشت.(25) به عنوان نمونه وقتی تعدادی از دانش آموزان قصد تقلب داشتند او همکاری نکرد. با وجود سن پایین در ایام دبستان به در مزرعه و برای چرای گوسفندان به خانواده کمک میکرد. (26) در اوقات فراغت به بازیهای فوتبال و والیبال و کشتی میپرداخت. (26) از همان کودکی با وجود جثه کوچک، دل بی باک و شجاعی داشت. (27) و در کنار مدرسه برای یادگیری قرآن و احکام و معارف اسلامی به مکتب خانه رفت. (28)
در سال ۱۳۵۲ بعد از تحصیلات ابتدایی، برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی روستای ننیز علیا ( شهید باهنر فعلی) رفت. حسن معاشرت با همسنان و احترام و تواضع در مقابل معلمان از او شخصیتی محبوب و دوستداشتنی ساخته بود. در کنار درس به کارهای فرهنگی و تربتی مانند روزنامه نگاری میپرداخت و در مراسمات مختلف مذهبی شرکت فعال داشت. (29) در این ایام از طریق شیخ نادعلی که به عنوان مبلغ دینی در آن روستا فعالیت میکرد. با مبارزه بر علیه رژیم طاغوت آشنا شد. و در مراسم چهارم آبان که بچه ها را مجبور به رژه و احترام مقابل عکس شاه میکردند؛ او از این کار سرباز زد. که با سیلی مسئول مدرسه مواجه شد. (31) از همان زمان در مورد حل مشکلات دیگران حساس بود. (32) با وجود سن کمش به نماز جماعت و محافل روضه خوانی شور و اشتیاق فراوان داشت. (33) او پس از دوران راهنمایی برای تحصیل در دوران دبیرستان به کرمان مهاجرت کرد. در دبیرستان امام خمینی کرمان ثبت نام نمود. در خانه خواهرش ساکن شد.(30)
با تاسیس سپاه در سال ۱۳۵۸ بسیاری از جوانان مذهبی علاقه مند به جذب در سپاه ببودند. علی نیز در سال ۱۳۶۰ با وجود ممانعت برخی اطرافیان وارد سپاه رابر شد. (39) ورود به سپاه موجب تحول روحی عمیق در وی و علاقه وافر به دفاع مقدس گردید. (40) تا جاییکه خود را وقف جنگ میپنداشت. (41) پس از جذب برای گزراندن دوره آموزش نظامی به کرمان رفت. این دوره را در پادگان قدس گزراند. (78) بعد از آن به عنوان پرسنل سپاه به کار خود مشغول شد. سختی و گره گشایی دو معیار او برای انتخاب فعالیت در سپاه بود.(41) شور احساسات معنوی و تواناییهای بالای جسمی او را به یک نیروی مفید در سپاه تبدیل نمود.(42)
او بلافاصله بعد از گزراندن دوره های فشرده نظامی راهی جبهه میشود. و در مجموع تا زمان شهادتش ۴۴ ماه و ۱۳ روز در جبهه حضور فعال داشت. (58) اولین عملیاتی که او حضور پیدا میکند عملیات طریق القدس در ۸ آذر ۱۳۶۰ است. بعد از آن در ۱ فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین شرکت کرده و بعد آن در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس به عنوان فرمانده گروهان حضور دارد.(57-88)
در تابستان ۱۳۶۱ به انجام سنت حسنه ازدواج مبادرت ورزید و معیار او برای انتخاب همسر در کنار ایمان و اخلاق، رنج کشیدگی و تحمل مشکلات بود.لذا تمایل به وصلت با طبقه مستضعف و رنجدیده داشت. (48) در نهایت در ۷ بهمن ۱۳۶۱ با خانم جیران مرید افضل ازدواج کرد و در دو اتاق از منزل پدریش ساکن شد. (48) ولی در همان شب عروسی هم از سادگی همراه با معنویت غافل نشد. با لباس مقدس سپاه در جلسه حاضر شد و دعای کمیل برگزار کرد. (49) بعد از ازدواج تا زمان شهادت اکثر اوقات علی در جبهه بود. ولی وقتی برای مرخصی میآمد تا جایی که در توانش بود به کارهای خانه کمک میکرد. همسرش را به حجاب توصیه میکرد و همواره اهل صله رحم و احترام به خانواده همسرش بود. (53) بعد از گذشت چند روز از عروسی برای شرکت در عملیات والفجر مقدماتی عازم جبهه میشود. چون ایشان در آن زمان مسئولیت مهم قبضه توپ ۱۰۶ را بر عهده داشت.
در سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۱ و ۳ حضور میابد. در عملیات والفجر ۳ با توپهای غنیمتی از دشمن از÷۱۰ تانک از 360 تانک دشمن ۱۰ تانک را شکار نمود. و این رشادت آنقدر موثر بود که در گزارش صدا و سیما از عملیات والفجر ۳ بیان گردید. (67) به همین خاطر شهید حاج قاسم سلیمانی این عملیات را گل حضور او در جبهه معرفی میکند. (166)درحین عملیات والفجر۴ خداوند به او فرزند دختری عطا میکند که بعد از سه روز از دنیا میرود. اما این حادثه خللی در عزم راستینش برای انجام وظیفه دفاع ایجاد نمیکند.(60) در این عملیات با آنکه هیچ یک از واحدها حمام نداشتند او به سبک خاصی یک حمام برای رزمنده ها ابداع میکند که مورد تمجید فرمانده لشکر ۴۱ ثار الله حاج قاسم سلیمانی قرار میگیرد. (72) بعد از آن در عملیات خیبر به عنوان مسئول گروهان حضور مییابد. وقتی معاون واحد ۱۰۶ برای نیروهای خود از حساسیت این عملیات صحبت میکند و میگوید که امیدی به زنده برگشتن وجود ندارد؛ اولین کسی که اعلام آمادگی برای انجام عملیت میکند اوست.( 64) در این عملیات از ناحیه کتف و شکم با اصابت گلوله مجروح میشود. و برای مداوا به بیمارستان نمازی شیراز منتقل میگردد. ولی در حالیکه هنوز تیر در بدن داشت. و زخمهایش بهبود نیافته بود بیمارستان را ترک میکند. (83) بعد از آن در یکی از بیمارستانهای کرمان بدون بیهوشی تیر را از بدن خارج کردند.(84)
در سال ۱۳۶۳ در عملیات میمک و بدر به عنوان مسئول گروهان حاضر میشود. و با آنکه اسلحه اش خالی از گلوله بود یکی از سرگردان عراقی را به اسارت گرفت. (125) در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ اولین و تنها عملیاتیست که او به عنوان جانشین فرمانده گردان ضد زره مشغول خدمت است. که برای اولین بار طرح منهنی شلیک کردن با توپ ۱۰۶ را به اجرا در میآورد. (71) در این عملیات بر اثر اصابت ترکش مجروح گردید. (96) در همان سال خداوند فرزند پسری به او میدهد که نامش را سلمان میگذارد.
در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۱ و ۴ و ۵ فرمانده گردان ضد زره به فعالیت میپردازد. در عملیات کربلای ۱ با آنکه تمام امکاناتش یک کلانش و چند نارنجک بود توانست چند تن از نیروهای عراقی را اسیر کند.( 127) در عملیات کربلای ۴ یک ترکش به پیشانی و ابرویش اصابت میکند ولی برای حفظ روحیه نیروهایش آن را با کلاهی مخفی نگه میدارد. و بعد از عملیات از ترس بستری شدن و بازماندن از عملیات کربلای ۵ به بیمارستان مراجعه نمیکند. ولی بعد از ساماندهی کارها به بیمارستان رفته و بدون بیهوشی و بستری شدن ترکش را خارج میکند.(85-133)
در طول تمامی دوران ۴۴ ماه و اندی روز که در جبهه فعالیت موثر داشت؛ ویژگیهایی مانند قدرت جسمانی در کنار صبر و متانت بسیار از او یک فرمانده تراز ساخته بود.(178) به ورزش اهمیت میداد. بخصوص برای حفظ آمادگی جسمانی و نیز تقویت روحیه رزمندگان مسابقات والیبال و فوتبال برگزار میکرد.(73) تمام نیروهای تحت امرش را ملزم به نرمش بعد از نماز صبح میکرد.(74) از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود.(76) پرتلاش بود(79) و هیچ محمدویتی برای فعالیتش قائل نبود. وقتی میدید توپ ۱۰۶ کارایی ندارد آر پی جی یا تیربار بر میداشت. به تنهایی به اندزه یک گردان کارایی داشت. (95) همواره در بخورد با نیروهایش دو عنصر مدیریت و صمیمیت را در هم آمیخته بود. (80) نیروها را قبل از به کارگیری به خوبی شناسایی میکرد. با نیروهای خود مشورت میکرد. و همواره سعی در تامین امنیت آنها داشت. تا جاییکه در دوران مسئولیتش هیچ یک از نیروهای ۱۰۶ مجروح شیمیایی نشدند. بعد از عملیاتها اول نیروها را به مرخصی میفرستاد. و اگر کسی مشکل مالی داشت سعی در حل مشکلش میکرد. (81) تواضع فراوانی داشت. تا جاییکه که مانند سایر نیروها سنگردار میشد. (93) از کمک به نیروهایش حتی شستن لباسهای آنها ابایی نداشت.(94) اما با این همه ابهت فراوان داشت.(97) اما در مواجهه با بی نظمی یا سهل انگاری یا تعلل بدون دلیل عصابی میشد. (107) احترام و اطاعت از مافوق را واجب میدانست و مصداق از پیروی امام میپنداشت. (80)
در اوقات فراغت به مطالعه کتب مذهبی و تربیتی و اصلاح و تنظیف اسلحه و نیز بازسازی نیروهایش میپرداخت.(86) در قبال حفاظت اطلاعات در عملیات ها و رساندن مهمات اهمیت ویژه ای قائل بود. تا جاییکه اگر خللی ایجاد میشد مبتلا به سر درد میگردید. (108) همواره نسبت به امکانات بیت المال حساسیت و اهمیت فراوان میداد. (99) تا جاییکه در عملیات کربلای ۱ برای برداشتن موتور بیت المال از میدان جنگ به خط دشمن برگشت.(128) همواره دائم الوضو بود.(102) عشق به امام خمینی و اطاعت پذیری محض از او بود.(63) به مستحبات بخصوص زیارت عاشورا و دعای کمیل اهمیت ویژه میداد. (102- 104) با آنکه کارش در جبهه سنگین بود در ایام ماه رمضان قصد ۱۰ روز میکرد و روزه هایش را میگرفت.(103) همواره بر معنویت تاکید داشت و کار بدون معنویت و نماز بدون ولایت را بی ارزش میشمرد. (104) سحر زودتر از تمام گردان از خواب بر میخواست. و به نماز شب میپرداخت. (106) اهمیت فروانی برای قرائت قرآن قائل بود تا جاییکه در عملیات بدر ۲ کیلومتر راه را برای گرفتن قرآن از واحد تبلیغات لشکر طی کرد (123) نسبت به غیبت حساسیت فراوان داشت. (108) هرگاه صحبت لبنان و فلسطین میشود؛ محزون میگردید. (108) تنها آرزویش سربلندی نظام جمهوری اسلامی و شهادت بود (115)
در ایامی که به مرخصی میآمد در کنار رسیدگی به امور خانواده اش از عیادت مجروحین و سرکشی به خانواده شهدا غافل نمیشد.(109) و در امور روستا نیز اگر اختلافی پیش آمده بود با وجود سن کمش سعی بر حل و فصل آن داشت. (111)
در شهریور ۱۳۶۵ برای انجام اعمال حج تمتع مشرف به سرزمین وحی میشود. (118) پدرش هم در این سفر همراه اوست.(119) اما رفتارهای آزاردهنده ماموران سعودی و برخورد توهین آمیز آنها با زائران خانه خدا موجب عصبانیت او میگردد. (119) طبق دستور امام خمینی از اجناس آمریکایی موجود در بازارهای عربستان خرید نکرد. و حتی مبلغ ارزی که از طرف دولت به حاجیان داده میشود را در عربستان خرج نکرد. و همراه سکه ای که از طرف بعثه به او هدیه داده بودند یک موتور قایق برای استفاده در جبهه خریداری کرد. (120) بعد از بازگشت از حج کاملا روحیه اش عوض شده بود. کمتر شوخی میکرد. مداوم در خلوت خودش بود. (121) سجده شکرش طولانی شده بود. تا جاییکه شهید حاج مهدی زندی فرمانده تیپ ادوات لشکر ۴۱ ثارالله به اطرافیانش گغته بود حاج علی رفتنی است. (137)
در دی ۱۳۶۵ قبل از عملیات کربلای ۵ به روستا میرود و به طور غیر مستقیم عنوان کرد که سفر آخر اوست. (137) قبل از شروع عملیات شهید مهدی زندی برای توجیه نهایی نقشه فرمانده ها و معاونین و پیکهای گردانها را فر میخواند. بعد از جلسه او به همراه بیمسیم چی گردان رضا آقا ملایی بیسیم چی گردان با موتور به سمت مقر گردان حرکت میکند که با اصابت گلوله کاتیوشا بدن او قطعه قطعه میگردد.(152) پیکر او با قطار به کرمان منتقل شده و از آنجا به شهرستان رابر برده میشود. (156) بعد از آن در زادگاهش روستای ننیز علیا مورد تشییع و احترام اهالی روستا قرار گرفته و در گلزار شهدای آن روستا به خاک سپرده میشود.(159)